عشق را باید سراپا قصه شد
گر زیارى بود
خشک سالى
چشمه ها را چشمه شد
آفتاب را باور نمود
باد ها را دل نمود
کوه را صبر نمود
دل که تدبیرش وفا
و روشنیست پاک بازى
دلربایى هاى لیلى
و شرین بیستون
ضرب تیشهِ فرهاد شد
آن بیابان خانه مجنون
و آن دلدار شد
خون میریزد
ز انگشتم در این کاغذ
بدان گر نویسم
دل چرا برباد شد
خاک پاى مردم،
دیوانه بدنام شد
آن گل عشق دست ما
بس خار شد
یار ما هم یار آن یک یار شد
عشق هم یادش بخیر
--------------------
بصیره حیاتی
23.4.15
تاریخ : دوشنبه 94/12/24 | 1:14 صبح | نویسنده : بصیره حیاتی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.