من مهتاب را از پشت دستان هولناک ابر
بوسه میزنم
گاه گاهى شب مرا عاشق میشود
و دل هراسان هراسان
با گل هاى سیاه بازى میکند
پنجره هاى بسته
دستان یخ زده
ما روزى در کنار همین رودخانه
در نور همان مهتاب
در بستر آن گل هاى سرخ دروغ گفتیم و .......
پیمان بستم ولى من هنوز استم
باز هم استم مهتاب هم است....
----------------------
بصیره حیاتی
تاریخ : دوشنبه 94/12/24 | 12:34 صبح | نویسنده : بصیره حیاتی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.